ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گرگ و شتر
آورده اند که گرگ و شتری هم منزل شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته شود و دو خانواده یکی بشمار آمده و ما بین کودکان آنها ، تفاوتی نباشد .
روزی شتر برای تلاش معاش به صحرا رفت و گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید .
چون سر و کله شتر از دور پیدا شد گرگ پیش دوید و گفت : ای برادر بیا که یکی از فرزندانمان نیست .
شتر بیچاره نگران شد و پرسید : یکی از بچه های من یا تو ؟
گرگ گفت : رفیق ، باز هم که من و تویی کردی ؟ یکی از آن پا پهن ها دیگر !