چرا برایم دعا نمیکنی؟!
آیت الله مرحوم صافی اصفهانی (رحمه الله) میفرمودند : سفر حج مشرف شده بودیم و هم اتاقیِ ما چند نفری را انتخاب کرده بودند تا با ما هم راحت باشیم .
یکی شان ، یکی از دوستان بود که در اصفهان استاد دانشگاه بود و آدم متدیّن و دانایی بود . این بنده خدا یک روز خیلی مضطرب و منقلب از خواب بلند شد و گریه مفصلی کرد .
ما نگران شدیم که چرا ؟ چی شده ؟
بالاخره کمی که آرام شد از ایشان سؤال کردیم چی شده که شما این طور می کنید ؟
گفت : الآنه خواب بودم و در عالم خواب ، یکی از بستگان را خواب دیدم . و ایشان با یک حالتی رو به من کرد و گفت : من با شما چه کار کرده ام که تو این طور می کنی ؟ چرا مرا یاد نمی کنی ؟
هم اتاقی ما گفت که : این مدّت که اینجا هستیم چند بار حرم مشرف شدم و تسبیح دست گرفته و یکی یکی هر کسی که یادم می آید برایش طلب استغفار کرده ام ، اسم آورده و از ایشان یادی می کنم .
اما یکی از بستگانمان هست که ما از همان بچگی با هم یک مقدار خوب نبودیم . در بازی ها و بعد در مدرسه دعوایمان می شد . بعد بزرگ تر شدیم او زن گرفت ، ما هم زن گرفتیم . من اصلا از ایشون خوشم نمی آمد .
دیدید بعضی از بعضی خوششان نمی آید ، حالا به هر دلیلی ، ولی بالاخره خوششان نمی آید ، من هم از این خوشم نمی آمد .
تا این که رفتیم حرم و تسبیح دست گرفتیم و هر کسی یادمان می آمد دعایش می کردیم ، تو این اسامی که به ذهنم می آمد یک دفعه به ایشون که می رسید می گفتم حالا این را ولش کن ، رد می شدم و می رفتم سر بعدی .
سه مرتبه این طور شده و هر سه بار همین که این به خاطرم می آید می گویم ولش کن و رد می شوم . و امروز هم حرم رفتم باز دوباره همین کار را کردم .
الآن که استراحت می کردم آمد به خوابم ، و گفت که من به تو چه کردم که هر چه من به خاطرت می آیم ، مرا یاد نمی کنی ؟
چرا سفارش مرا به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نمی کنی ؟ با یک حالت ناراحتی گفت چرا همچین می کنی ؟
ایشان ادامه داد برای همین گریه می کردم و حالم چنین شد .
آیت الله صافی (رحمه الله) فرمود : بعد از تعریف این قضیه پرسید : حالا باید چه کار کنم ؟
مرحوم آقای صافی (ره) می فرمودند : گفتم که پا شو همین الآن یک غسل زیارت بکن ، وضویت را بگیر و برو حرم ، و خدمت رسول خدا (صلوات الله علیه) فقط برای این بنده خدا دعا کن ! او گیر است و نیاز دارد که تو برایش استغفار کنی و یادش کنی .