وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

دعای فقیر

دعای فقیر





یک روز یک فقیری نالان و غمگین از خرابه ­ای رد می ­شد و کیسه ­ای که کمی گندم در آن بود بر دوش خود می­ کشید تا به کودکانش برساند و نانی از آن درست کنند شب را سیر بخوابند.

در راه با خود زمزمه کنان می­ گفت: خدایا این گره را از زندگی من باز کن. همچنان که این دعا را زیر لب می­ گذارند ناگهان گره کیسه­ اش باز شد و تمام گندم ­هایش بر روی زمین و درون سنگ و سوراخ­های خرابه ریخت.

عصبانی شد و به خدا گفت: خدایا من گفتم گره زندگی ­ام را باز کن نه گره کیسه­ ام را و با عصبانیت تمام مشغول به جمع کردن گندم از لای سنگها شد که ناگهان چشمش به کیسه ­ای پر از طلا افتاد.

همانجا بر زمین افتاد و به درگاه خدا سجده کرد و از خدا به خاطر قضاوت عجولانه ­اش معذرت خواست.

اغلب نعمتها در لباس مشکلات به سراغ ما می­ آیند مبادا به خاطر قضاوت زودگذار آن را رد کنیم. سعی کنیم دنیا را از دور ببینیم تا همه چیز رو در ابعاد واقعیش ببینیم.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد