وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

اوج بخشندگی

اوج بخشندگی


حاتم را پرسیدند که: هرگز از خود کریمتر دیدی؟ گفت بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی­ الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعه ­ای از آن خوش آمد، بخوردم. گفتم: والله این بسی خوش بود.

غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را می ­کشت و آن موضع (آن قسمت) را می ­پخت و پیش من می آورد. و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟

گفتند: وی (غلام) همه گوسفندان خود را بکشت. وی را ملامت کردم که چرا چنین کردی؟

گفت: سبحان­ الله، ترا چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟

پس حاتم را پرسیدند که تو در مقابله آن چه دادی؟

گفت: سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند. گفتند: پس تو کریمتر از او باشی.

گفت: هیهات، وی هر چه داشت، داده است و من از آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد