وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

تزریق خون

تزریق خون




سالها پیش که من به عنوان داوطلب در بیمارستان کار می­ کردم، دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده­ اش به او بود. او فقط یک برادر 5 ساله داشت. دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد.


پسرک از دکتر پرسید: آیا در این صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟


دکتر جواب داد: بله و پسرک قبول کرد.


او را کنار تخت خواهرش خواباندیم و لوله­ های تزریق را به بدنش وصل کردیم. پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخندی زد و در حالی که خون از بدنش خارج می­شد به دکتر گفت: آیا من به بهشت می روم؟!


پسرک فکر می ­کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد