ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پادشاه و مرگ
زمانهایی دور پادشاهی در اواخر عمرش پول کلانی در اختیار یکی از نویسندگان و مورخان معروف کشورش گذاشت که تحقیق کند هدف از زندگی این مردم چیست و این همه آدم که در طی سالیان دراز آمده اند و رفته اند در طول زندگی چه چیز به دست آورده اند .
این مورخ سالها تحقیق کرد و چندین کتاب قطور در این مورد نوشت و تقدیم پادشاه کرد ، پادشاه که وقت و حوصله خواندن این همه کتاب را نداشت دستور داد که کتابها را خلاصه کند . وی 20 جلد کتاب را به 10 جلد کاهش داد . که این هم چندین سال طول کشید ، پادشاه هم که پیرتر و کم حوصله تر شده بود گفت که باز هم زیاد است . این مورخ آن را به 5 جلد رساند ، باز هم پادشاه حوصله خواندن آن را نداشت و گفت که خلاصه تر کن .
بالاخره این نویسنده آن را در یک جلد جمع آوری کرد و زمانی آن تهیه شد که پادشاه در بستر بیماری بود و لحظات آخر عمر خود را می گذراند . وقتی که کتاب را دید خطاب به وی گفت که من دیگر دارم از این دنیا میروم و نمیتوانم حتی این یک جلد را هم بخوانم ، در یک جمله به من بگو که خلاصه آن چیست و مردم چه دستاوردی داشتند .
نویسنده در پاسخ گفت : اگر بخواهم نتیجه زندگی مردم در طول تاریخ را در یک جمله خلاصه کنم اینکه : مردم آمده اند و رنج کشیده اند و رفته اند . پادشاه بعد از شنیدن این جمله که سالها در انتظارش بود چشم از جهان فرو بست .