ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با سلام به امام زمان علیه السلام و درود به امام خمینی
سلام به رزمندگان اسلام.
اسم من زهرا می باشد.
این هدیه را که نان خشک و بادام است برای شما فرستادم.
پدرم می خواست جبهه بیاید ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد.
من نه سال دارم و نصف روز مدرسه و نصف روز قالی بافی می روم.
مادرم کار می کند.
ما پنج نفر هستیم.
پدرم مرد و ما باید کار کنیم.
من نود و دو روز کار کردم تا برای شما رزمندگان توانستم نان بفرستم.
از خدا می خواهم که این هدیه را از یک یتیم قبول کنید و پس ندید و مرا کربلا ببرید.
آخر من و مادرم خیلی روزه می گیریم تا خرجی داشته باشیم.
مادرم، خودم، احمد و بتول و تقی برادر کوچکم هست سلام می رسانم..
خدا نگهدار شما پاسداران اسلام باشد