وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

یک شاخه گل

یک شاخه گل


مردی مقابل گل­ فروشی ایستاد. او می ­خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل­ فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می­ کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: دخترخوب چرا گریه می­ کنی؟

دختر گفت: می ­خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می­ خرم تا آن را به مادرت بدهی. وقتی از گل­ فروشی خارج می ­شدند دختر درحالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت.

مرد به دختر گفت: می­ خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت نه، تا قبر مادرم راهی نیست.

مرد دیگر نمی­ توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد